بحران های من

ساخت وبلاگ

رفتم جشن عروسی ف. بهم خوش گذشت... اما آخر شب توی جاده که برمی گشتم برای ف غمگین کردم. فکر کردم توی ازدواج اولش خوش تر بود. نمی شد ازدواج نکند. شرایط مجرد بودن/ماندن را نداشت...

بحران: دست روزگار...

بحران های من...
ما را در سایت بحران های من دنبال می کنید

برچسب : بحران,معرض,ابتلائات, نویسنده : 4crisisesb بازدید : 74 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 12:43

خودم را دست کم گرفته بودم. به شکلی ملو، نه عمیق و ضربه زننده، مرعوبِ شخصیت هایی بودم که فکر می کردم در حال یادگیری ازشان هستم. کارم را به همین جهت دوست داشتم. الان اما برداشتم تغییر کرده. حس خوبی ندارم از این که فکر می کنم بعضی ها چه قدر در فخر و کبر غرق اند. غرق اند در جایگاه مصنوعی و کاملا قراردادی و دروغین خود... تا دیروز سرم را که به اطراف می گرداندم چیزی جز شعور و فرهیختگی نمی دیدم. متاسفانه بحران های من...
ما را در سایت بحران های من دنبال می کنید

برچسب : بحران,فکرهای,مزاحم, نویسنده : 4crisisesb بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 12:43

نمی دانم می شود این عید را تبریک گفت یا نه؛ وقتی شیطانِ جنگ در صور اختلاف ها می دمد و انسان ها را به رنج و درد عمیق دچار می کند. این وسط کودکان به عنوان انسان هایی فاقد موضع هم، مجبورند بارِ اختلافِ عقاید مذهبی و سیاسی را به دوش بکشند؛ کودکی که هیچ فهمی از «عقیده» ندارد، اما مجبور می شود دنیا را به شکلی آشوب ناک و در میانه ی جدل های سیاسی و جدال های مذهبی تجربه کند... از هر چیزی که انسان را به این بحران های من...
ما را در سایت بحران های من دنبال می کنید

برچسب : بحران,عیدهای,تبریک, نویسنده : 4crisisesb بازدید : 75 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 12:43

از سن و سال خودم و باقی آدم ها تصور درستی ندارم. همیشه سال تولد اشخاص را ازشان می پرسم، اما تصویری که توی ذهنم نقش می بندد، کم تر به عددی که گفته می شود ارتباط دارد... درباره ی خودم هم همین طور است. درک قوی ای از سنم ندارم. فقط از این لحاظ که تمام عمر رفته را دوست دارم و مسئولیت لحظه لحظه اش را پذیرفته ام، تمام سی و خورده ای را دوست دارم. غیر از این، سنم را اصلا نمی فهمم!! امروز داشتم فکر می کردم بحران های من...
ما را در سایت بحران های من دنبال می کنید

برچسب : بحران,عددها, نویسنده : 4crisisesb بازدید : 91 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 12:43

وقتی دورم، تازه متوجه می شوم تهران چه شهر پر اضطراب و پر آشوبی است. تهران با همه ی پذیرندگی اش نسبت به آدم ها، یک جور بی رحمی خونسردی نسبت بهشان دارد که وقتی از دور بهش فکر می کنم تنم می لرزد. آدم نباید خودش را گول بزند و این توجیهات فرهنگی که سعی می شود برای تهران ساخته شود را باور کند. تهران، از نظر من شهر ضد فرهنگی است اتفاقا. نه تنها همه ی فرهنگ ها را می بلعد که آن ها را دچار استحاله نیز می کن بحران های من...
ما را در سایت بحران های من دنبال می کنید

برچسب : بحران,دیگر,شهری,دوست,«نمی,داشتم», نویسنده : 4crisisesb بازدید : 109 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 12:43

1. بچه که بودم، برادر بزرگ ترم مرا برای تماشای فوتبال با هم محله ای ها می برد. آن ها (پسر بچه ها یی که فوتبال بازی می کردند)، یک اصطلاحی داشتند به اسم "سوت کردن". هر وقت یک نفر توپ را به جای دوری می انداخت، خیلی دور از زمین بازی، از این اصطلاح استفاده می کردند. در واقع "سوت کردن" توپ، با اوت کردن و شوت کردن آن تفاوت داشت. "سوت کردن"، مسافت دور و بی ربط را می رساند. 2. رابطه ام با کاف.کاف سر بی شعو بحران های من...
ما را در سایت بحران های من دنبال می کنید

برچسب : بحران,ملایم, نویسنده : 4crisisesb بازدید : 96 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:04

صفحه بندها/گرافیست ها؛ ویراستارها را درک نمی کنند. معمولا صفحه بندها، ویراستارها را هیولاهایی می پندارند که با بدجنسی اجازه ی بسته شدن صفحات را نمی دهند. صفحه بندها فکر می کنند ویراستارها بی خودی به کلمات «گیر» می دهند و مدام کلمات و ساختار جملات را تغییر می دهند تا صفحات نشریه هر چه دیرتر بسته شوند و کار هر چه بیش تر طول بکشد!! بحران: بازخوانی مجله، امروز خیلی انرژی گرفت؛ نه به خاطر خود کار، به خ بحران های من...
ما را در سایت بحران های من دنبال می کنید

برچسب : بحران,گرافیست,نَکُشتم, نویسنده : 4crisisesb بازدید : 90 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:04

هفت غروب قرار داشتیم. دوازده شب جدا شدیم. تمام پنج ساعت را گوشه ی دنجی از کافه نشسته بودیم و حرف زدیم و حرف زدیم و حرف زدیم... بودن با س.ج همیشه همین قدر خوب و انرژی بخش است... بحران: "حضور" دوست ها و دوستی ها... ساعت های دوستی و آنچه در آن تجربه می شود، محدود به خاطره ای در کنجی از حافظه ی انسان نمی شود؛ دوستی ها، به زعم من، به امتداد روح انسان می انجامند و افق های هستی انسانی را به ناکجاهای کشف بحران های من...
ما را در سایت بحران های من دنبال می کنید

برچسب : بحران, نویسنده : 4crisisesb بازدید : 79 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:04

بالاخره فرصت شد یکی از فایل های سخنرانی که سیو کرده بودم را گوش کردم. فرصت که نشد البته، دیشب موقع خواب با سیم های سفید هندزفری رفتم توی تخت و تا نزدیکی های صبح گوش و ذهنم...

بحران های من...
ما را در سایت بحران های من دنبال می کنید

برچسب : بحران,سرخوشی, نویسنده : 4crisisesb بازدید : 76 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:04

بحران بازارهایی که در رویا می دیدم!

نویسنده: ف، م - جمعه ۳ شهریور ۱۳٩٦

بازار پر شده از کفش های ونس... هیچ زمانی خودم را انقدر خوش بخت ندیده ام :)

نظرات ()
بحران های من...
ما را در سایت بحران های من دنبال می کنید

برچسب : بحران,بازارهایی, نویسنده : 4crisisesb بازدید : 92 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:04

به لحاظ فرهنگی، دنیا به سمتی می رود که مفاهیم "حیا" و "عفت" را بدون معنی کند. که این، از انهدام و حذف آن مفاهیم هم بدتر است! الان طوری شده که وقاحت در حرف و تفکر به مفاهیمی چون "گشودگی"، "گشودگی فرهنگی" و گاهی مفهوم کولی چون "راحتی" ارتباط داده می شود. این روند به مرور ما را از "ارزش" خالی می کند. هنجارهای جامعه ی انسانی دارند با "بی ارزشی/ارزش نداشتن" ساخته و پرداخته و تثبیت می شوند. انگار انسان بحران های من...
ما را در سایت بحران های من دنبال می کنید

برچسب : بحران,دنیای,فرهنگی,پرنسیب, نویسنده : 4crisisesb بازدید : 77 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:04

امروز سه ساعت بیش تر از چهارشنبه مطالعه داشتم. گرچه بخشی از این مطالعه برای مصاحبه ام بود، اما توی روزهای شلوغی که توش هستم، سه ساعت یعنی خیلی!!

بحران های من...
ما را در سایت بحران های من دنبال می کنید

برچسب : بحران,نسبیت, نویسنده : 4crisisesb بازدید : 76 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:04

یک. تب و لرز دارم. نمی توانم حتی برای یک لحظه بافتم را از تنم در بیاورم. پوستم در معرض دمای معمول هوا هم درد می گیرد. من هم که منتظرم برای اشک ریختن!

دو. با صدایی که از همان چند دقیقه گریه کردن، گرفته؛ تلفن را جواب می دهم. در توجیه صدای گرفته ام، سخت است برای عمه توضیح بدهم که از نفوذ سرما زیر پوست نازک دست هام گریه کرده ام!!

سه. یک شال بافتنی نازک روی شونه هام انداخته ام، پرده ها را کشیده ام و توی تاریکی به تابستان سردی که توش هستم فکر می کنم!!!

بحران های من...
ما را در سایت بحران های من دنبال می کنید

برچسب : بحران,اختلال, نویسنده : 4crisisesb بازدید : 99 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:04